پارت ۱۶ فیک دور اما آشنا
پارت ۱۶
آدلیا ویو
بعد از چند مین گارسون اومد و غذاهارو آورد
گارسون : نوش جان
تهیونگ : ممنون
شروع کردیم به خوردن غذاهامون
۴۰ دقیقه بعد
غذامون تموم شد و گارسون اومد و ظرفارو و اینا رو جمع کرد
آدلیا : خب چیکار کنیم؟
جونگکوک : بریم شهربازی ؟
تهیونگ : بچه شدی ؟
رینا : فکر بدی نیستا!
آدلیا : راس میگه بیاین بریم
تهیونگ : باشه بریم
از رستوران رفتیم بیرون و پیاده رفتیم شهربازی
بعد از چند مین رسیدیم و رفتیم کلی بلیط گرفتیم و همشونو سوار شدیم ، این شهربازی شبانه روزی بود
آدلیا : عاییی سردمه
تهیونگ کتشو درآورد و انداخت روم
تهیونگ : الان بهتر میشه
رینا و جونگکوکم عین بز بهمون نگا میکردن
آدلیا : چرا عین بز نگا میکنین ؟!
رینا : بی ادب بز خودتی
تهیونگ : بسه دعوا نکنین
آدلیا : باشه
رینا : بیاین بستنی بخوریم
آدلیا : هورااا بریممم
چهارتایی رفتیم و چهارتا بستنی گنده خریدیم و خوردیم
امشب یکی از بهترین شبای عمرم تابحال بود
اصلا حواسمون به گذر زمان نبود
که یهو مامانم زنگ زد
مکالمشون
آدلیا : سلام مادر جون بله ؟
#: کجایین ؟
آدلیا : مگه ساعت چنده
#: حپاست کجاست دختر ساعت ۳ ی نصف شبه
آدلیا : چی؟؟؟(داد)
#: گوشم کر شد دختر
آدلیا : خب باشه نیم ساعت دیگه میایم
پایان مکالمه
گوشی رو گذاشتم و تو کیفم
تهیونگ : چیشده؟
آدلیا : ساعت ۳ ی بامداده بیاین بریم خونه
همه : باشه
هر چهارتامون باهم رفتیم خونه هامون
وسط راه از رینا و جونگکوک راهمون جدا شد
و منو تهیونگ به سمت خونه اومدیم
بعد از چند مین رسیدیم
تهیونگ : سلام
فقط مادر و پدرم بیدار بودن
آدلیا : سلام
&: تا این وقت شب کجا بودین؟
#: کت تهیونگ چرا روشونه های توعه؟
آدلیا : واییی چقد گیر میدید ، با رینا و جونگکوک رفته بودیم رستوران بعدشم رفتیم شهربازی
&: مگه بچه این ؟
آدلیا : خب خیلی خوش گذشت ، تازه چون سردم بود تهیونگ کتشو بهم داد همین
#&: باشه برین بخوابین
من رفتم تو اتاق خودم و تهیونگ رفت تو اتاق خودش
بعد از اینکه درو اتاقمو بستم ، لباسامو عوض کردم و یه دوش ۳۰ مینی گرفتم ، لباس خوابمو پوشیدم و موهامو خشک کردم ، روتین پوستیمو انحام دادم و خوابیدم
دوتا لایک از شرطای پارت قبل مونده بود ولی گذاشتم
شرط : ۱۲ لایک و ۱۰ کامنت🥰
آدلیا ویو
بعد از چند مین گارسون اومد و غذاهارو آورد
گارسون : نوش جان
تهیونگ : ممنون
شروع کردیم به خوردن غذاهامون
۴۰ دقیقه بعد
غذامون تموم شد و گارسون اومد و ظرفارو و اینا رو جمع کرد
آدلیا : خب چیکار کنیم؟
جونگکوک : بریم شهربازی ؟
تهیونگ : بچه شدی ؟
رینا : فکر بدی نیستا!
آدلیا : راس میگه بیاین بریم
تهیونگ : باشه بریم
از رستوران رفتیم بیرون و پیاده رفتیم شهربازی
بعد از چند مین رسیدیم و رفتیم کلی بلیط گرفتیم و همشونو سوار شدیم ، این شهربازی شبانه روزی بود
آدلیا : عاییی سردمه
تهیونگ کتشو درآورد و انداخت روم
تهیونگ : الان بهتر میشه
رینا و جونگکوکم عین بز بهمون نگا میکردن
آدلیا : چرا عین بز نگا میکنین ؟!
رینا : بی ادب بز خودتی
تهیونگ : بسه دعوا نکنین
آدلیا : باشه
رینا : بیاین بستنی بخوریم
آدلیا : هورااا بریممم
چهارتایی رفتیم و چهارتا بستنی گنده خریدیم و خوردیم
امشب یکی از بهترین شبای عمرم تابحال بود
اصلا حواسمون به گذر زمان نبود
که یهو مامانم زنگ زد
مکالمشون
آدلیا : سلام مادر جون بله ؟
#: کجایین ؟
آدلیا : مگه ساعت چنده
#: حپاست کجاست دختر ساعت ۳ ی نصف شبه
آدلیا : چی؟؟؟(داد)
#: گوشم کر شد دختر
آدلیا : خب باشه نیم ساعت دیگه میایم
پایان مکالمه
گوشی رو گذاشتم و تو کیفم
تهیونگ : چیشده؟
آدلیا : ساعت ۳ ی بامداده بیاین بریم خونه
همه : باشه
هر چهارتامون باهم رفتیم خونه هامون
وسط راه از رینا و جونگکوک راهمون جدا شد
و منو تهیونگ به سمت خونه اومدیم
بعد از چند مین رسیدیم
تهیونگ : سلام
فقط مادر و پدرم بیدار بودن
آدلیا : سلام
&: تا این وقت شب کجا بودین؟
#: کت تهیونگ چرا روشونه های توعه؟
آدلیا : واییی چقد گیر میدید ، با رینا و جونگکوک رفته بودیم رستوران بعدشم رفتیم شهربازی
&: مگه بچه این ؟
آدلیا : خب خیلی خوش گذشت ، تازه چون سردم بود تهیونگ کتشو بهم داد همین
#&: باشه برین بخوابین
من رفتم تو اتاق خودم و تهیونگ رفت تو اتاق خودش
بعد از اینکه درو اتاقمو بستم ، لباسامو عوض کردم و یه دوش ۳۰ مینی گرفتم ، لباس خوابمو پوشیدم و موهامو خشک کردم ، روتین پوستیمو انحام دادم و خوابیدم
دوتا لایک از شرطای پارت قبل مونده بود ولی گذاشتم
شرط : ۱۲ لایک و ۱۰ کامنت🥰
- ۱۱.۷k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط